۱۳۸۸/۰۶/۱۰

تا سشنبه

سلام
از شنبه تا همین امروز که 3شنبه است منزل گردو خانم بودیم امشب هم هستیم شاید تا آخر هفته هم باشیم .
پاندا از آن طوفانهای گذشته در اقامتگاه فعلی بسیار مضطرب و مشوش شده و دوست ندارد به آنجا بیایید. قناری هم پشیمان شده و نمی داند چه کند . امروز بنبال گرفتن مهر هی از این جا به آنجا رفتم و خلاصه حدود اذان ظهر رسیدم دفتر . بیچاره و خسته .اما هنوز امید وارم امشب بشود اتفاقی بیوفتد .  دوست داشتنش مرا تحریک میکند و امرز آماده ام تا اتفاق را بیاندازم .
در سایت گردی ها به این سایت رسیدم :http://www.peiknet.com/ بد نبود .
بسیار خرسند شدم و روح سیاسی طلبم ارضاء شد.
باید آرام شد  نباید در حالت برانگیختگی انتخاب کرد . باید ارضاء شد و سپس انجام داد.پیک نت با اینکه همه اش را قبول ندارم اما همین که تند مینویسد خوب است . باید مثل هندی ها به خوردن فلفل عادت کنیم.
اینهم خوب است خواندنش جالب است
این هم نمونه ای دیگر:  http://www.sabzzendeast.ciooc.com/

۱۳۸۸/۰۶/۰۸

قابل توجه:http://somayeehh.persianblog.ir/

سلام اوضاع خوب نبود ؟شب و روز 5 شنبه ابری بود با کمی رعد زود گذر اما در انتهای شب اوضاع بدتر شد رعد ها زیاد شد و بلاخره ضربه زد . اوضاع فجیع شد . قناری دیوانه شده بود خودش را به قفس میکوبید ، بلبل لورده شد . خیلی بد بود روز آدینه هم اگر مالک نمی آمد ادامه پیدا میکرد.. خدا پدر مالکه را بیامورزد آمد و تهدید کرد و همه چیز را خوب کرد.
شنبه بهتر بود نم نم باریدن گرفت از هر دو طرف آشنایی بیشتر شد. ازش عذر خواه هستم
اما بگذار تا بگذریم : کود مان تاه شد. آن قبل از اجازه معرفی کرده ، بعد هم در اعلانات عمومی می گوید که بهترینها هستند و آن قبلی ها هلو و ... بودند. خدا را شکر دیشب دانستم قصای را از قاضی جداکردند . آن پرنده کش را از مسند برداشتند . خدا یا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند . راستی شقایق سهراب را از هشت کتابش بیرون کشیدم تا ندایی باشد برای نیستان مولوی و یا سهرابی برای فردوسی حکیم و محسنی باسذ سقط شده از فشار در ودیوار و یا روح الامینی باشد آمیخته با مریم پاکبزه و یا ترانه ای باشد برای اهالی دین موسی و...هزاران شقایق دیگر با ید ازین هشت کتاب بیرون کشید در برابر این هزار دستان ا.ن
به یاد شیخ ینام مع الحجر افتادم . آن شیخ از خود منتهی وآن پیر در جان منجلی وآن یار بی قرار آن آگاه از اسرار را روزی مریدی پرسید از کود ، تاه آن . شیخ لختی سکوت فرمود و سپس سر بزیر انداخت و سری به تاسف جنبانید و گفت : کرد آن چه کرد.
ودر کتب اسفار از عهد قبیل نوشتند که روزگاری روزبه ، در عهد بعد از رسول آخرین بر مسجد نشسته دیدند و ازو از شاه پرسیدند در بند ایادی آن خر فروش و او سر جنبانید و به تازی هم گفت : کردند آنچه کردند .(و امروز نیز با فرزندان آن شاه چنین کردند)
خداوندا قبول فرما از ما لعن ایشان را که بر اهل عبا چنین کردند.
با امید به طلوع طالع سعادت در این دشت جهالت و توبه ارباب قدرت و اعلان نمایه بر در گاه پذیرنه توبه بّاشد تا ان بزیر باشدو جمهور سوار...
ودر عهدین این آمده است که روزی کلمه خواهد آمد و آزادی را خواهد آورد.
سلام
امروز یکشنبه  گزارشی تلخ و شیرین از ایامی سیاه که گذشت:
5 شنبه ادامه تایپ و در گیری های لفظی ، پاندا بی حوصله بود و قناری دل میخواست بخواند.
اما نشد که بخواند شب با قهر با هم دعوایشان شد و پاندا به قهر خوابید اما قناری دلش نمی خواست  و قناری عصبانی شد خودش را به قفس می کوبید همه چیز درب و داغون شد ، این شب هم سیاه بود وگذشت اما سومین صبح تاریک ابری شروع شد بعد از فجایع گذشته . مالک هم وارد صحنه شد قناری همه چیز را باخته بود  و پاندا هم حال و روز بدی داشت مالک همه چیز را حل کرد اما قناری حالا در خودش میسوزد.
او کمک می خواهد.
می خواهیم از چیز دیگر بنویسم:
از کودتا ، اول معرفه عمومی بعد معارفه به آنجا که باید ، بعد تهدید ، همزمان نمایش محاکمه ، نمایش جلسه با سلطان و نطق قبل از اجرای مراسم تشریفاتی پرستش.
اوضاع را بای نگاشت . خدا بیامرزد افسانه نویسان را به قول پدرم : افسوس که افسانه سرایان همه رفتند .
اکنون روزگار کلیله و دمنه شده است . ، راستی شقایق سهراب  را هم از هشت کتاب بیرون کشیدم تا ندایی زنم نیستان( مولوی ) را  .