۱۳۸۸/۱۰/۰۳



بسم الله الحمن الرحيم

با قلبي سررشار از اندوه ولي آرام ، با روحي جريحه دار شده اما در حال پرواز  ...
وصيت ميكنم :
من مسلمانم   اشهد ان لا اله الا الله    ،    اشهد ان محمد عبده و رسوله
 من شيعه ام   اشهد ان مولانا امير المومنين علي ولي الله وحجته
قبله ام كعبه و مهرم تيمم خاك كربلا
براي آزادي و آزادگي ، غسل شهادت ميكنم و براي عزاداري سيد و سالار شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين و بزرگداشت هفتمين روز در گذشت بزرگ مرجع شيعيان جهان حضرت ايت الله العظمي منتظري ، راهي ديار نون نجف آباد ميشوم.

بدينوسيله از همه دوستان و آشنايان و همه آناني كه حقي بر بنده دارند تقاضاي حليت دارم ، باشد تا خون اين كمترين سيراب كننده درخت تنومند آزادي در اين كهن پارسا ديار باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
7 رمضان
3.10.1388 تهران

۱۳۸۸/۰۹/۲۹













حضور مراجع تقليد در بيت آيت الله العظمي منتظري اعلي الله نفسه الزكيه

http://news.yahoo.com/s/ap/20091220/ap_on_re_mi_ea/ml_iran_obit_montazerihttp://news.yahoo.com/s/ap/20091220/ap_on_re_mi_ea/ml_iran_obit_montazeri


اولين تصوير از پيكر حضرت آيت الله العظمي منتظريhttp://i50.tinypic.com/28ap0ld.jpg

و من تنها و اين دشت پر از گرگ ...

 و پدر مرد .
 حالا من ماندم و غم پدر و خواهر و برادر ،
يا حسين برخيز و از كربلا به ايران بيا ، بيا و ببين كه چه بايد بكنم ؟
خدا يا !
حسينا !
صاحب الزمانا ، الغوث الغوث الغوث

انا لله وانا اليه راجعون


با كمال تاسف و تاثر وفات بزرگ مرد حق گوييو حق جويي شيعيان جهان حضرت الله العظمي حسينعلي منتظري ، اعلي الله مقامه الشريف را به محضر حضرت صاحب الزمان و ملت بزرگ ايران تسليت عرض مينمايم.

۱۳۸۸/۰۹/۲۸

سلام خلاصه تمام 5 شنبه را بهآماده سازي براي مهمانداري جمعه گذرانديم. و تنها 1ساعتي را شب به هيئت خانه همسايه رفتم اما آنجا هم به تسخيير مداحان بيسواد درآمده است اما آخوندش سيد جوان و روشنفكريست كه اهل مباحثه است اما فضا دردست مداحان است. خداوند بداد اسلام بيچاره برسد از دست اين مداحان بيسواد.
جمعه هم مهمانان تشريف آوردند با 4 تا بچه از 3 تا 13 ساله وبعد از نماز مغرب تشريف بردند. و بعد از آن هم كورس دوم از 8 شروع شد تا 12 بلاخره ما توانستيم همديگر را ببينيم.!!!!

صبح هم با حاجي رفتم روضه ، حاجي تو سخنرانيهاش خوب و بجا گوشه ميزنه به اونهايي كه نميدونن يا نمي خوان بدونن اما خوب مردم ميفهمن .
و دوباره شنبه شد و رفتن سر كار  اما واقعا انگار تعطيل نبودم .
محرم و دوست دارم
مهمون و هم دوست دارم .
خدا ررو هم همينجور اما .
از هر هزارو يكي شب  كه بگذرد ،
تنهايي تويي بهانه فردا شدن مرا. (تقديم به يار مهربانم)




فاخلع تمام هستی خود را و لاتخف




دف می زند کسی دددف دف ددف ددف



در پیچش است حضرت خورشید آن‌طرف







این رقص کیست؟ این که دلم را ربوده است



این اوج... این تلاطم سرشار از شعف







آهسته‌تر بزن که در این ازدحام سبز



از آسمان به سمت زمین‌اند صف به صف







انگار نور طور تجلی است در زمین



فاخلع تمام هستی خود را و لاتخف







ایوان چشمهای تو آکنده از حضور



گلدان شمعدانی عشق است رف به رف







تیری که از کمان تو پرتاب می‌شود



آیا گرفته خانه‌ی قلب مرا هدف؟







یا ایهاالعزیز... چه سر مست می‌شوند



این دست‌های خالی از جام لو کشف







در جزر و مد گنبد و ایوان و صحن‌ها



پیچیده است نغمه یا ساقی نجف...



...




 :نام شاعر حامد حجتي است






۱۳۸۸/۰۹/۲۴

پس از چندي ....



زمان بسياري گذشت .
شغل ام را عوض كردم  و جديدا در مكان شغل جديد اينترنت وصل شد. اتفاقاتي در اين مدت افتاد :
13 آبان : شعار دادند چه سرخها و چه سبزها اما سرخها مسلح بودند و سبز ها كتك خوردند
16آذر : از روز قبلش سبز ها رو زدند و همان روز هم زدند و فرداش هم زدند و خلاصه قصد سه روز كرده بودندو بعد از آنهم صداو سيما فيلمي نشان داد كه در آن عكس آقاي خميني را پاره ميكنند  و خلاصه همه ناراحت شدند و به تيريج قباي همه بر خورد و خلاصه سر همين هم ريختند تو خيابونها و شعار و داد و بيداد و .... و قرار گاشتند كه اينبار دهه بگيرند و از يه هفته جلو تر هم رفتند پيشواز محرم تا بدنهاي سبز هارا سياه كنند و آنها را بگيرند و ببرند و بزنند و بكشند و بعد هم مجوز ختم ندهند .

جالب است آقا ميگويد همه آرام باشند اما فقط سبز ها آرامند . از آنطرف هم ميگويند سبزها ميخواهند امام را نابود كنند بعد از اين طرف به نوه امام توهين ميكنند موسسه تنظيم و نشر آثار امام را مورد هتك قرار ميدهند ، ياد نوشته كتاب گفته هاي امام فتادم آنجا كه ميگفت : "گر عكس مرا پاره كردند و به من توهين كردند با من بودند شما آرام باشيد " اما حالا انگار عكس خدا رو پاره كردند .اينها خدا و پيامبر و قرآن و همه فرايض را حتي ولايت امير المومنين را به حكومت س ع خ وابسته ميدانند . كاشكي نگاهي هم به حكومتهاي شيعي قبل از خود مي انداختند و به علل سقوط آنها فكر ميكردند.


من مسلمانم
             قبله ام كعبه خالي و ساده و سنگي
مهرم خاك
             من وضو با آب پاك و مطهر ميگيرم
و به اميد نو رو به سمت جنوب كمي غرب
قد به قد قامت سرو
سر به افتادگي موج  دل به نور كعبه خالي ....
قنوتم نور را ميخواند و حسين اين باب است و علي راهنما و محمد
عرصه ، آسمان و خدا در قلبم
و اين دو ركعت با خون به پايان ميرسد
السلام عليك يا حسين و رحمة الله و بركاته

۱۳۸۸/۰۶/۲۱

تا شب 23

... آسمان این چند روز چند بار حسابی ابری شد یکبار هم رعد و برق حسابی زد. بعد از  یکی دوروز گردو خانم رفت دکتر و گفتن باید بره بیمارستان الان تو بیمارستانه . دنباله لونه میگردیم و پنگوئن کوچولو خیلی ناراحته . و قرمز شده قناری هم حال و روز خوبی نداره. اوضاع کوچه هم هنوز بهم ریخته است میگن همه دشمن شدن . من هنوز لعنتش میکنم . خدایا بهمون رحم کن..
.
... فردا گردو خانم میره اتاقی که تو دلشو ببینن ایشا لا خوب شه.

خدا کنه یه لونه خوب گیرمون بیاد.برامون دعا کنین

۱۳۸۸/۰۶/۱۰

تا سشنبه

سلام
از شنبه تا همین امروز که 3شنبه است منزل گردو خانم بودیم امشب هم هستیم شاید تا آخر هفته هم باشیم .
پاندا از آن طوفانهای گذشته در اقامتگاه فعلی بسیار مضطرب و مشوش شده و دوست ندارد به آنجا بیایید. قناری هم پشیمان شده و نمی داند چه کند . امروز بنبال گرفتن مهر هی از این جا به آنجا رفتم و خلاصه حدود اذان ظهر رسیدم دفتر . بیچاره و خسته .اما هنوز امید وارم امشب بشود اتفاقی بیوفتد .  دوست داشتنش مرا تحریک میکند و امرز آماده ام تا اتفاق را بیاندازم .
در سایت گردی ها به این سایت رسیدم :http://www.peiknet.com/ بد نبود .
بسیار خرسند شدم و روح سیاسی طلبم ارضاء شد.
باید آرام شد  نباید در حالت برانگیختگی انتخاب کرد . باید ارضاء شد و سپس انجام داد.پیک نت با اینکه همه اش را قبول ندارم اما همین که تند مینویسد خوب است . باید مثل هندی ها به خوردن فلفل عادت کنیم.
اینهم خوب است خواندنش جالب است
این هم نمونه ای دیگر:  http://www.sabzzendeast.ciooc.com/

۱۳۸۸/۰۶/۰۸

قابل توجه:http://somayeehh.persianblog.ir/

سلام اوضاع خوب نبود ؟شب و روز 5 شنبه ابری بود با کمی رعد زود گذر اما در انتهای شب اوضاع بدتر شد رعد ها زیاد شد و بلاخره ضربه زد . اوضاع فجیع شد . قناری دیوانه شده بود خودش را به قفس میکوبید ، بلبل لورده شد . خیلی بد بود روز آدینه هم اگر مالک نمی آمد ادامه پیدا میکرد.. خدا پدر مالکه را بیامورزد آمد و تهدید کرد و همه چیز را خوب کرد.
شنبه بهتر بود نم نم باریدن گرفت از هر دو طرف آشنایی بیشتر شد. ازش عذر خواه هستم
اما بگذار تا بگذریم : کود مان تاه شد. آن قبل از اجازه معرفی کرده ، بعد هم در اعلانات عمومی می گوید که بهترینها هستند و آن قبلی ها هلو و ... بودند. خدا را شکر دیشب دانستم قصای را از قاضی جداکردند . آن پرنده کش را از مسند برداشتند . خدا یا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند . راستی شقایق سهراب را از هشت کتابش بیرون کشیدم تا ندایی باشد برای نیستان مولوی و یا سهرابی برای فردوسی حکیم و محسنی باسذ سقط شده از فشار در ودیوار و یا روح الامینی باشد آمیخته با مریم پاکبزه و یا ترانه ای باشد برای اهالی دین موسی و...هزاران شقایق دیگر با ید ازین هشت کتاب بیرون کشید در برابر این هزار دستان ا.ن
به یاد شیخ ینام مع الحجر افتادم . آن شیخ از خود منتهی وآن پیر در جان منجلی وآن یار بی قرار آن آگاه از اسرار را روزی مریدی پرسید از کود ، تاه آن . شیخ لختی سکوت فرمود و سپس سر بزیر انداخت و سری به تاسف جنبانید و گفت : کرد آن چه کرد.
ودر کتب اسفار از عهد قبیل نوشتند که روزگاری روزبه ، در عهد بعد از رسول آخرین بر مسجد نشسته دیدند و ازو از شاه پرسیدند در بند ایادی آن خر فروش و او سر جنبانید و به تازی هم گفت : کردند آنچه کردند .(و امروز نیز با فرزندان آن شاه چنین کردند)
خداوندا قبول فرما از ما لعن ایشان را که بر اهل عبا چنین کردند.
با امید به طلوع طالع سعادت در این دشت جهالت و توبه ارباب قدرت و اعلان نمایه بر در گاه پذیرنه توبه بّاشد تا ان بزیر باشدو جمهور سوار...
ودر عهدین این آمده است که روزی کلمه خواهد آمد و آزادی را خواهد آورد.
سلام
امروز یکشنبه  گزارشی تلخ و شیرین از ایامی سیاه که گذشت:
5 شنبه ادامه تایپ و در گیری های لفظی ، پاندا بی حوصله بود و قناری دل میخواست بخواند.
اما نشد که بخواند شب با قهر با هم دعوایشان شد و پاندا به قهر خوابید اما قناری دلش نمی خواست  و قناری عصبانی شد خودش را به قفس می کوبید همه چیز درب و داغون شد ، این شب هم سیاه بود وگذشت اما سومین صبح تاریک ابری شروع شد بعد از فجایع گذشته . مالک هم وارد صحنه شد قناری همه چیز را باخته بود  و پاندا هم حال و روز بدی داشت مالک همه چیز را حل کرد اما قناری حالا در خودش میسوزد.
او کمک می خواهد.
می خواهیم از چیز دیگر بنویسم:
از کودتا ، اول معرفه عمومی بعد معارفه به آنجا که باید ، بعد تهدید ، همزمان نمایش محاکمه ، نمایش جلسه با سلطان و نطق قبل از اجرای مراسم تشریفاتی پرستش.
اوضاع را بای نگاشت . خدا بیامرزد افسانه نویسان را به قول پدرم : افسوس که افسانه سرایان همه رفتند .
اکنون روزگار کلیله و دمنه شده است . ، راستی شقایق سهراب  را هم از هشت کتاب بیرون کشیدم تا ندایی زنم نیستان( مولوی ) را  .

۱۳۸۸/۰۶/۰۴

سلام امروز چهار شنبه است ، دیروز که با آقا سید رضا رفتیم منزل خوش گذشت . تا دیر وقت هم آنجا بودند قرار بود شب بر گردیم و ما هم با ایشان برویم اما من خیلی حس وحالش را نداشتم. شب را منزل ماندیم . و صبح که بیدار شدم خوابم می آمد کمی بیشتر خوابیدم و خلاصه بعر از درد ر هایی که کشیدم حدود 11 رسیدم دفتر . دیشب جلسه دادگاه رو نصف نیمه از تلویزیون دیدیم حالم بد شد اعصابم خیلی خورد شد . دیگه نسبت به این موضوع حساسیت پیدا کردم . خیلی جالب بود آقای سعید شریعتی که اعترافات حجاریان را می خواند بعد از خواندن اعترا فات حجاریان اجازه گرفت خودش هم صحبت کند اما قاضی گفت شما هنوز پرونده ات به دادگاه نیامده و اتهاماتتان اعلام نشده اما او گفت برای تنویر افکار عمومی ( همان اعتراف قبل از اتهام) و گفت پیشاپیش همه را قبول دارم . آزادی برای ایران بسیار دور است ، ما باید اعتقاداتمان را درست کنیم ، فکر میکنم ملت ما به خاطر سبقه فرهنگی که دارد خداوند والا ترین نوع آزادی را برای آن در نظر دارد وآنهم آزادی فرد فرد ایرانیان . انسانها در ایم مرز و بوم انسانهایی آزاد زیسته اند که در آسمان تاریخ درجهان همچون ستاره ای درخشیده اند . بایزید بسطامی ، شیخ ابوالحسن خرقانی ، شیخ ابو سعید ابوالخیر ، جلال الدین محمد بلخی ، شمس تبریزی ، حسین منصور حلاج و... هزاران هزار تن آزاده گمنام که هنوز نیز هستند و تن و روح به ذلت نمی دهند ، آنانی که با تلاش بسیار خرج و برج زندگی همسرشان و فرزندانشان را آبرو مندانه تهیه میکنند و ایمان دارند که هیچ تلاشی بی نتیجه نیست اینان آزاد و سر بلند میزید . و هم اینان هستند که در صورت لزوم بصورت رودی خروشان در می آیند و جریان گمراه قدرت را به مسیر اصلی خود باز میگرداند . در ایران ، در این مرز همیشه سر افراز بوده و هستند عرفایی که برای نگاه از سوز دلشان جریان هستی را عوض میشود چه رسد به این قدرتهای توهمی و خیالی ناپایدار چند روزه دنیوی چقدر در این مملکت حکومت سخت است ، شاید بهتر بگویم چقدر سخت است حاکم باشی و خوب باشی و هم بر دلها حکومت کنی و هم بر تن ها ، بگذار شروع نکنم که دلم خون است . (بگذاربه خانه برگردم) همسرم دوست دارد خانه مان را به شهر نزدیک تر کنیم اما من کمی ترس دارم ، فکر میکنم با این مبلغ نا چیز پول پیش واین حقوق مختصر من نمیشود جای مناسبی پیدا کنم . اما او به هر جیزی متمسک شده مثلا به کیوان و رضا میگوید (جلوی آنها این موضوع را پیش میکشد ) تا هی راجع به این موضوع صحبت کنیم ، نمی دانم چه کار باید بکنم ، از این طرف هم اوضاع کا رو درآمد داغون شده است . اما خوب خدا مهربان و بزرگ است و نمی گذارد که اوضاع ایگونه بماند . تا بعد کمی حالم بهتر شده است. یا حق
میخواهم بروم نماز ظهر و عصر بخوانم

۱۳۸۸/۰۶/۰۳

ماه رمضان

از روز قبل از ماه رمضان دایی پیامک زد که برای شب سیزدهم برویم خانه هاش ، اما همسرم گفت :آخه نمی شه که همش ما بریم من این دفعه نمی آیم ، اگه دایی اینا نیان خونمون . منهم با دایی تماس گرفتم و گفتم دایی امشب برای افطار تشریف بیاورید منزل ما . ایشان هم بعد از مشورت با همسرشون قبول کردند . خلاصه ما افتادیم به آماده شدن . به هر حال دایی با همسرشون و 4 تا پسر قد و نیم قدش که بزرگه 9 ساله شه و یک جفت دوقلوی 4 ساله و یک حاج حسین 2 ساله تشریف آوردن منزل ما . بسیار خوش گذشت . من خیلی خوشحالم که خونه دارم و میتونم مهمون داشته باشم . دایی جان اینها ساعت 11 شب تشریف بردن . بعد از رفتن دایی تلویزیون اعلام کرد فردا اول ماه رمضان است .

خلاصه سحر از خواب برخواستیم و به نیت ماه رمضان سحری خوردیم ، و بعد از نماز چرتی زده و ساعت 7.30 به سمت دفتر به راه افتادم.

شنبه همانطور که در دفتر بودم به کیوان تماس گرفتم و برای افطار دعوتش کردم اما او گفت که امشب ماشین ندارم و نمی تتنم بیایم اما اگه تونستم فردا و مکالمه تمتم شد . بعد از اندکی همسرم تماس گرفت و گفت دایی اش با او تماس گرفته و گفته اگر منزل است او برود و سری به او بزند

. دایی حسین که مریضی قلبی دارد نمی تواند روزه بگیرد و خلا صه ناهار را منزل ما بودند . البته من با اینکه همه مسیر را با تاکسی رفتم اما ساعت 6.30 رسیدم منزل دایی داشت میرفت بیرون . دایی بازگشت و کمی با هم گپ و گفت کردیم و ساعت 7.5 رفت. این هم از روز اول

اما روز دوم : کیوان تماس گرفت و گفت آیا هنوز دعوت است . من هم خوشحال شدم و گفتم بله . قرار شد بعد از کار بروم دفترش و با هم برویم منزل مان. با همسرم تماس گرفتم و این خبر را دادم و ایشان هم اعلام کرد همه چیز آماده است. خلا صه کیوان اندکی آش خرید و با هم رفتیم منزل و خلاصه افطار کردیم. شب خوبی بود. شب با کیوان رفتیم منزل گردو خانم (مادر همسرم)

شب آخر شب بود اما تا حدود 12 بیدار بودم اما کمکم خوابم گرفت و خوابیدیم

.

دیگر دو شنبه فرا رسید بود قرار بود برویم منزلمان اما خاله همسرم افطار دعوتمان کرد و رفتیم . اتفاق خاصی نیفتاد فقط آقا مسعود برادر همسر خاله که خارج درس میخونه اومد و تونستیم کلی باهم صحبت کنه ایشون هم هم عقیده هستند با بنده در ارتباط با مسائل سیاسی اجتماعی ..

و امروز سه شنبه سرم بسیار شلوغ بود تا آمدم برسم به دفتر ساعت حدود یازده و نیم بود و

....

الان هم دارم با میهمانم میرویم منزلمان آقا سید رضا دارن تشریف می آورند منزل ما.

ساعت 17.00

آغاز

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
بدینوسیله رسما آغاز صفحه شخصی اینترنتی خویش را با نام : رهایی عرفان ایران ، اعلام می کنم
اینجانب یک ایرانی مذهبی و معتقد و مسلمان شیغه دوازده امامی می باشم . و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی و علاقه مند به عرفان ایرانی و اسلامی و ادبیات عرفانی و در ضمن متاهل میباشم .
امید است در این صفحه بتوانم ، دست نوشته هایم را بنگارم و از این طرق بتوانم گامی جلوتر بروم.
شاید خالی از لطف نباشد که در اولین نوشته این صفحه از همسر عزیزم یاد کنم که مرا در ناآرامی ها آرام میکند. دوستش دارم و از خداوند می خواهم که در زندگی مشترکمان یاری مان کند.
دست نوشته هایم را از امروز آغاز میکنم :