۱۳۸۸/۰۶/۰۸

سلام
امروز یکشنبه  گزارشی تلخ و شیرین از ایامی سیاه که گذشت:
5 شنبه ادامه تایپ و در گیری های لفظی ، پاندا بی حوصله بود و قناری دل میخواست بخواند.
اما نشد که بخواند شب با قهر با هم دعوایشان شد و پاندا به قهر خوابید اما قناری دلش نمی خواست  و قناری عصبانی شد خودش را به قفس می کوبید همه چیز درب و داغون شد ، این شب هم سیاه بود وگذشت اما سومین صبح تاریک ابری شروع شد بعد از فجایع گذشته . مالک هم وارد صحنه شد قناری همه چیز را باخته بود  و پاندا هم حال و روز بدی داشت مالک همه چیز را حل کرد اما قناری حالا در خودش میسوزد.
او کمک می خواهد.
می خواهیم از چیز دیگر بنویسم:
از کودتا ، اول معرفه عمومی بعد معارفه به آنجا که باید ، بعد تهدید ، همزمان نمایش محاکمه ، نمایش جلسه با سلطان و نطق قبل از اجرای مراسم تشریفاتی پرستش.
اوضاع را بای نگاشت . خدا بیامرزد افسانه نویسان را به قول پدرم : افسوس که افسانه سرایان همه رفتند .
اکنون روزگار کلیله و دمنه شده است . ، راستی شقایق سهراب  را هم از هشت کتاب بیرون کشیدم تا ندایی زنم نیستان( مولوی ) را  .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دانستن نظراتتان خوشحال خواهم شد . اگر با نام باشد بیشتر